ارتباط بین اورست و مهدکودک!
مصاحبه با رینهولد مسنر
اسطوره کوه نوردی ، رینهولد مسنر می گوید: " این روزها رفتن به اورست مثل رفتن به مهد کودک است"
رینهولد مسنر در این هفته وارد هفتاد سالگی شد. به همین مناسبت مصاحبه ای با او در یکی از موزه های کوهستانی وی در بولزانو ایتالیا انجام گرفت. کاخ یا موزه ای که مصاحبه در آن صورت پذیرفته یکی از شش مجموعه موزه های اوست که برای پیوند بین انسان با طبیعت ایجاد شده ، بخصوص کوهستان. مسنر اولین کسی است که اورست را در سال 1978 بدون اکسیژن مکمل صعود کرد ، سپس این شیوه را در مابقی قله های بالای هشت هزارمتری پیاده کرد. درست است که چندین انگشت پای خود را از دست داده اما هیچگاه تیزهوشی خود را از دست نداده است، سریع است و تند خو اما به طرز شگفت آوری به همین میزان ملاطفت دارد... در ادامه گزیده ای از یک گفتگوی طولانی که قسمت به قسمت در فوربز و سایر منابع منتشر خواهد شد، آورده شده .جیم کلش : ترس برای شما چه مفهومی دارد؟
رینولد مسنر: بخشی از زندگی است ، هریک از ما از انجام کاری دشوار هراس داریم ، چیزی که خطرناک است . من تنها نیاز به شجاعت دارم زیرا به میزان زیادی ترس در وجود من است ، بویژه از قبل ، موقع رفتن و انجام دادن ترس ازبین خواهد رفت اما زمانیکه انتظار می کشید و دوباره انتظار می کشید، ترس رشد خواهد کرد.
ج.ک.: نظر شما در مورد تجاری شدن اورست طی چند دهه اخیر چیست؟
ر.م.: کوه نوردی سنتی به مرور در حال از بین رفتن است ، تبدیل شده به ورزشی در سالن های سرپوشیده ، روی دیواره های مصنوعی کوچک که هرگز از روی آنها سقوط نخواهی کرد. هر سال آنها پیست(مسیر) صعود به اورست را آماده می کنند. این تجارت است و گردشگری و هیچ ارتباطی به کوه نوردی ندارد. کوه نوردی یعنی اینکه شما خودتان و با مسئولیت خودتان و اطلاع از اینکه ممکن است کشته شوید، راهی شوید. اما حالا اورست شبیه اسکی گردشگری است ، پیست را آماده می کنند، کمک می کنند مردم بالا بروند، کپسولهای اکسیژن را تا زیر قله می چینند، شرپاها طناب نصب می کنند، روی شکاف های یخی پل می زنند و در نقاط شیب دار نردبان نصب می کنند. تا کمپ دوم اورست بیش از یک کیلومتر راه است ، آشپز و خدمه و پادو و کمک رسان آنجا هستند ، زمانیکه به کمپ می رسید آنها کوله پشتی شما را می گیرند ، شما را دعوت به نشستن می کنند ، پوتین های شما را در می آورند و شما را درون کیسه خواب می فرستند، صبح روز بعد راهنماها از راه می رسند و می گویند که وقت بیدار شدن است ، به شما یک سوپ خوشمزه می دهند ، پوتین ها را به پای شما می کنند و کرامپون ها را برایتان می بندند. درست مثل مهد کودک ، اورست رفتن این روزها به این شکل است . خیلی خوب آن را گردشگری فرض کنیم(خنده) اما من هرگز این کار را انجام ندادم اما واقعیتی است که وجود دارد مطمئن باشید طی سالهای آینده تمامی هشت هزارمتری ها به همین نحو آماده خواهند شد.
ج.ک.: توصیه شما برای کوه نوردی جدی چیست ؟
ر.م.: به جایی بروید که دیگران نمی روند، از تجهیزات کمتری استفاده کنید مثل استیوهاوس امریکایی . او به جبهه روپال نانگاپاربات رفت که هیچکس آنرا صعود نکرده بود. او در کوهستانی کم ارتفاع در همجوار این قله هم هوا شد سپس در عرض یک هفته بدون هیچ شانسی برای کمک در مواقع ضروری برنامه خود را اجرا کرد، او تیغه مرکزی قله را صعود کرد و دوباره به پایین برگشت . او یک کوه نورد درجه یک بود، ارزش اولین صعود به اورست ، اولین صعود به آناپورنا و اولین صعود از ال کپ به یک میزان ارزشمند است .
ج. ک.: خطرات کوهستان را با آنچه در موزه خود ساختید مقایسه کنید
ر.م.: خطری که در کوهستان می پذیری واقعیت زندگی یا مرگ است در موزه با ورشکستی یا غیرآن روبرو هستی ، من اینجا نمی توانم بمیرم اما شاید از سفید شدن بیشتر موهایم عصبانی شوم(خنده) مشکلات ساخت موزه ها سیاسی بود. برای مدت طولانی سیاستمداران محلی درک نمی کردند که من برای چه چیزی تلاش می کنم.
ج.ک.: نطق شام سالیانه انجمن کوه نوردان امریکا در 31 ژانویه در نیویورک به چه منظوری است ؟
ر.م.: من کم و بیش از تاریخ کوه نوردی امریکا اطلاع دارم. آنها در دهه سال 1960 با فعالیت های خود در دره یوسمیت(کالیفرنیا) پیشتاز دیواره نوردی بودند. من از رویال رابینز(پیشتاز صخره نوردی در امریکا) چیزهای زیادی آموختم، امریکایی های زیادی را در هیمالیا و نیز K2 در قراقروم ملاقات کرده ام، رابطه خوبی بین ما وجود داشت بنابراین بارها به امریکا رفتم و برای انجمن کوه نوردان سخنرانی کردم، وقت من حالا کمتر و کمتر می شود بنابراین نمی توانم مثل همیشه مسافرت کنم اما مشتاق دیدن دوباره کوه نوردان امریکایی و بحث با آنها در مورد کوه نوردی و ایراد سخنرانی هستم.
ج.ک.: رابطه شما با آدیداس در دهه سال 1970 وقتیکه کفش کوهپیمایی خود را به اسم شما نامگذاری کردند چه بود؟
ر.م.: این کفش ها ابتکار من بود. من اولین نفری بودم که دریافتم رفتن به کمپ اصلی با کفش های سنگین خسته کننده است . وقتی برای اولین بار دائولاگیری را می خواهید صعود کنید ، یک مسیر دشوار در ارتفاع بالا، به پوتین های بسیار سنگین نیاز دارید ، معمول بود که برای رفتن به تمامی کمپ های اصلی از چنین پوتین هایی استفاده می شد اما دریافتم که این کار دیوانگی است ، برای بسیاری از مسیرها به کفش های سبک تری نیاز داریم . به دیدن اولین صاحب آدیداس رفتم و او گفت بسیار خوب ما این کار را انجام می دهیم ، آن کار را انجام می دهیم و ...(خنده) چند ماه بعد اولین جفت این کفش ها را برایم فرستادند، ما از آنها استفاده کردیم و همینطور باربرها با این کفش ها به کمپ اصلی اورست رفتند. من حتی به صورت سولو تا ارتفاع هفت هزارمتری از این کفش ها استفاده کردم. بعد از آن مشابه آن در کل دنیا تولید شد. آدیداس برای مدتی تولید آن را به فراموشی سپرد اما حالا دوباره فروش آن را افزایش داده.
ج.ک.: مشهور بودن چه حسی دارد؟
ر.م.: من زیاد مشهور نیستم(خنده) در چند کشور مثل ایتالیا، اتریش ، آلمان ، سوئیس و اطراف آلپ شناخته شده هستم . بعضی کوه نوردها در پکن نام مرا می دانند و برخی نیز در امریکا اما واقعن معروف نیستم شهرت من بسیار نسبی است.